کد مطلب:252485 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:241

شکوه ورود امام به سامراء
سید عبدالوهاب البدری هنگامه عظیم ورود امام دهم شیعه به سامرا را چنین توضیح می دهد:

هنگامی كه موكب امام هادی از بغداد به سوی سامرا حركت نمود، مردم آن دیار متوجه تشریف فرمائی امام شدند، و در مسیر امام گرد آمدند و گردن می كشیدند و چشمان خود را به كاروان و حركت اسبان حامل امام دوخته بودند، دل ها از شوق دیدار امام می طپید و بالاخره هرج و مرج و سر و صدا در هر ناحیه ای كه ناشی از هیجان مردم برای مشاهده ی رهبر عالی قدر خود بود بوجود آمد.

موج جمعیت از سوی بازار و كوی و برزن به سوی مراكز عمومی و



[ صفحه 165]



میادین بزرگ شهر سرازیر شد، ولوله و همهمه ی عجیبی سراسر سامرا را فراگرفته بود مغازه ها و تجارتخانه ها بسته شد، مردم كارها را تعطیل كردند، چرخ ها از حركت ایستاد، نفس ها در سینه حبس شد، زنان، مردان، كودكان، خرد و كلان، عامی و عالم، همه و همه در این استقبال عظیم تاریخی شركت جستند و نمونه ی كوچكی از رستاخیز بزرگ قیامت را مجسم نمودند، ازدحام توده مردم پیاده روها را دچار مشكلات عبور و مرور كرده بود، مردم در خیابان اصلی در مسیر خط سیر تجمع نموده بودند، خیابانی كه صد و بیست متر عرض داشت. موكب شكوهمند پیشوای دهم شیعه در میان ابراز احساسات پرشور و كف زدنها و هلهله ها و اشارت و اعلام شعارهای متنوع و خوشامد گوئیها و هیجانات مردم بغداد و سپس سامرا در حال حركت بود. سربازان نیزه به دست در جلوی جمعیت ایستاده و از ورود توده مردم به داخل خط سیر موكب امام جلوگیری می كردند و دسته های مختلف ارتش متوكل آماده سركوبی هرگونه اغتشاش و انقلاب مردمی بودند چه آنكه پیش بینی كرده بودند كه مبادا با دیدن امام تجری یابند و تشجیع شوند و بر علیه دستگاه خلافت سر به شورش و شعار بردارند.

در این جنجال و هنگامه تاریخی بود كه متوكل را از استقبال شورانگیز مردم آگاه كردند. خلیفه، فرستادگانی به سوی اسحاق بن ابراهیم رئیس پلیس و استاندار بغداد اعزام داشت و به او پیغام داد كه حركت موكب امام را متوقف سازد و ورود وی را به سامرا به تعویق اندازد و لااقل تا شب صبر كند و سپس در شب اجازه حركت دهد، ابراهیم نیز به دستور خلیفه حركت را به تأخیر افكند، موكب



[ صفحه 166]



امام شبانه وارد سامرا شد.

(اما باید گفت كه سیاهی شب مانع از درخشش نور حقیقت و حاجب تشعشع نور ولایت نبوده و نیست متوكل صفت ها هر چند كه قصد دارند مردمان را در شب و حقیقت را در سیاهی شب پنهان كنند و اعمال ضد انسانی خود را جامه روشن روز بپوشانند اما نخواهند توانست حقایق را واژگون و دگرگون كنند و به هر حال مردمانی اندیشمند از رهگذر همین تاریكی ها دریچه ای به سوی نور و روشنائی خواهند گشود كه آن دریچه آنان را به سوی كمال خواهد كشاند).

متوكل ظاهر ساز با شنیدن خبرهائی از استقبال گرم مردم، بی صبرانه در انتظار ظهور قدوم امام بود و حتی خود را بیش از حد مشتاق دیدار امام می نمود. زیرا می خواست بداند این شخصیت ارجمند و عالی قدر كه كارها به خاطر ورودش تعطیل گردیده و مردم را گرد هم جمع كرده تا آنجا كه همه زندگی و كار و كاسبی خود را رها كردند كیست، میل داشت چهره ی این مرد قهرمان روزگار خلافت خود را كه به خاطر او استقبال گرم و پرشور به عمل آمده است ببیند در حالی كه متوكل می دید كه از سالیانی دراز تا كنون برایش چنین تظاهرات و دمونستراسیون شگفت انگیزی در طول خلافتش رخ نداده است با اینكه مردم را تحت فشار سرنیزه مرعوب خود ساخته بود اما هرگز پدیده ای بدین بزرگی به نفع او اتفاق نیفتاده بود.

علت آن بود كه او می پنداشت می توان مردم را با زور و سرنیزه متوجه و متمایل به خود كند و در نتیجه با ارعاب و ترور می تواند محبوب القلوب و منفوذ الافكار گردد. به هر تقدیر موكب امام در میان شور و



[ صفحه 167]



احساسات و شعارهای ارزنده هزاران مسلمان به سامرا نزول اجلال نمود.

چهره ی تابناك ولایت علوی از سیمای مشعشع پیشوای دهم شیعه نمودار شد، پاسداران موكب امام، حضرت را به مقر خلافت رهنمون شدند و امام وارد كاخ خلافت گردید متوكل به پیشباز آمده و بعد از خوشامدگوئی او را به صدر مجلس دعوت نمود و سپس با درود و تبریك فراوان به پیشگاه امام، وی را در كنار خود روی تخت خلافت نشاند.

وزیران و فرماندهان واحدهای نیروهای نظامی متوكل نیز به رسم احترام و اجلال ایستاده بودند، آنگاه بعد از چند لحظه، سكوتی شگفت مجلس دربار خلافت را فراگرفت، عوامل و عناصر دستگاه خلافت چنان ایستاده بودند كه گوئی بر سرشان پرندگان نشسته اند زیرا نفوذ و جاذبه امام آنها را به شدت تحت تأثیر قرار داده بود و خود شاهد خبرها و رویت استقبال گرم از موكب امام شده بودند، می دانستند كه مهمان تازه وارد شخصیت عالی قدر و از دودمان پیامبر اسلام است. متوكل به اندیشه ای عمیق فرو رفت و لحظاتی بعد حوادث و وقایعی را كه قبل از ورود امام شنیده بود به خاطر آورد و چنان تحت تأثیر واقع شده بود كه این جشن و استقبال با شكوه و پرشور را یكی از پدیده های عظیم تاریخی و اعجاب انگیز خلافت و به نفع امام می پنداشت، سپس سكوت ممتد مجلس، با صدای گرم امام شكسته شد و افاضه كلام شروع شد و حضرت یك سلسله از احادیث انقلابی را بیان داشت و با كلام شیرین خود همه ی افراد مجلس را از گفتارش متأثر ساخت و



[ صفحه 168]



بدین طریق جذبه و محبوبیتی خاص در دل پیروان متوكل یافت.

پس از سخنان ارزشمند امام، متوكل به خاطر مصائب و رنجهائی كه حضرت در راه سفر متحمل شده است پوزش خواست و از وی عذر خواهی نمود و گفت: ای پسر عم! منظور ما از اعزام و انتقال شما صرفا تبرك از حضورتان و استفاده و استفاضه از اندیشه تابناك شما می باشد، امیدوارم تصور نفرمائید كه از جانب من نسبت به شما قصور و كوتاهی شده است، من از شما هستم و شما هم از من هستی، ما با یكدیگر رابطه خویشاوندی و خونی داریم، خلافت را جز شما لائق نیست و شما هستید كه شایسته خلافت می باشید. ما عمال و چاكران شما می باشیم. سپس بعد از دو یا سه روز كه امام در خان الصعالیك به سر بردند خلیفه دستور داد تا كاخی مجلل همراه با خدمتگزار در اختیار امام گذارند و هر چه كه امام لازم دارد بدون وقفه در دسترس وی قرار دهند و فرمان داد كه مبادا كه امام چیزی را از كسی طلب كند چون همت و شخصیت عالی او برتر از آسمان بلند پایه است.

حضرت در سامرا ماندگار شد و در آنجا نیز دست به تبلیغات اسلامی زد و روابط مستحكم اجتماعی اسلام را كه زیر بنای اتحاد و وحدت صفوف مسلمین بود، تقویت بخشید.

به مجلس عزا و سوگواری سر می زد و مصیبت مندان و بی پناهان را دلداری و دلجوئی می كرد، نیازمندان را یاری و درماندگان و بیچارگان را ترحم و ایتام را شفقت و دلنوازی می نمود.

شبانه در دل تاریك شب، آهسته و بی خبر از همه، به سوی بیوه زنان و دردمندان و داغدیدگان شهر روانه می شد و با تن پوشی



[ صفحه 169]



ساده و بی آلایش عطوفت و اعانت خود را بر آنان نثار می كرد و به هم دردی و همنشینی با آنها می پرداخت و شعارش آیه ای از قرآن بود. كه می فرماید:

لا نرید منكم جزاء و لا شكورا

(ما از شما پاداش و تشكر نمی خواهیم.)

روز هنگام در گرمگاه آن به طرف كارش می رفت و در زیر اشعه سوزان آفتاب در مزرعه خود به كار می ایستاد، تا آنجا كه عرق از بدن وی سرازیر می گشت.

میان پیشانی او و زمین جز شن ها و سنگهای ریز فاصله ای نبود و همواره نیایشش با خدای خود این كلمات جانسوز بود:

«الهی مسئی قدورد و فقیر قد قصد، و لا تخیب مسعاه و ارحمه و اغفر له خطاه»